حوادث؛
یک مرد بریتانیایی مبتلا به سادیست شدید که پس از مصرف مواد مخدر به مادر و دخترش تجاوز کرده بود به حبس ابد محکوم شد.
کد خبر: ۳۲۷۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۰۱
به قلم وحید حاج سعیدی؛
پدر و مادر عزیز ترین از جانم یادتان باشد هیچ کس جز یک کودک جدا مانده از کانون خانواده مرا درک نخواهد کرد. نه شما، نه قاضی، نه مشاور، نه دفتر دار و نه پدر بزرگ و مادر بزرگ و عمو و عمه و دایی و ...
کد خبر: ۳۰۶۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۵
مریم را دستگیر کنید
یک مرد متاهل که دل به زن بیوه ای داده بود رودست خورد و زندگی اش را بر باد رفته دید.
کد خبر: ۲۶۳۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۴
وحید حاج سعیدی
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، حکایت معضلات اجتماعی در مملکت ما شبیه به حکایت مشک پاره است که هر طرفش را می گیرند لاکردار از طرف دیگر در می رود!
کد خبر: ۲۱۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۴
پیر مرد 70 ساله وقتی متوجه شد همسرش مانند قبل عاشق او نیست، درخواست طلاق داد. همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من دیگر پیر شدهام. شوهرم هم همینطور؛ نمیتوانم مثل دوران جوانیام بهدنبال عشق و عاشقی و محبت و هیجان باشم.
کد خبر: ۱۷۷۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۸
گزارش
از قدیم گفته اند مهریه را کی داده و کی گرفته است؟ اما پروندههای موجود نشان میدهد که عدهای اصرار به گرفتن مهریه دارند و عدهای نیز مجبور به پرداخت آن هستند.
کد خبر: ۱۶۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۲۸
هوشیاری منشی و قاضی دادگاه و
زن جوان زمانی که متوجه شد شوهرش حاضر به جدایی از وی نیست، دست به کار عجیبی زد و با اجیرکردن یک مرد و معرفی او به جای شوهرش، قصد داشت حکم طلاق بگیرد، اما با هوشیاری منشی و قاضی دادگاه خانواده ، راز شیادیاش برملا و او همراه همدستش دستگیر شد.
کد خبر: ۱۳۰۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۶
مرد جوان زمانیکه دید همسرش بدون او به مسافرت رفت راهی دادگاه خانواده تا برای همیشه از همسرش جدا شود.به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، چندی پیش مرد جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق داد و درخصوص علت آن به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم بدون من با دوستانش به مسافرت رفته است و من هم به خاطر این موضوع خیلی عصبانی هستم. او نباید بدون من به مسافرت میرفت.
مرد جوان ادامه داد: وقتی به من گفت که قصد دارد با دوستانش به مسافرت برود خیلی عصبانی شدم و به شدت مخالفت کردم. ولی او بدون توجه به خواسته من با دوستانش به مسافرت رفت و گفت که از قبل برنامه ریزی کردهاند و نمیتواند قرار را کنسل کند.
وی افزود:آقای قاضی من اصلا این موضوع را قبول ندارم و نمیتوانم تحمل کنم که همسرم سه روز در خانه نباشد و من تنها بمانم. برای همین به محض اینکه او به مسافرت رفت من هم به دادگاه آمدهام تا برای همیشه از این زن جدا شوم.
بعد از صحبتهای این مرد قاضی همسر وی را نیز به دادگاه احضار کرد.
کد خبر: ۵۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۸
تازهداماد که با دختری ۲۰ سال کوچکتر از خود ازدواج کرده بود در باتلاق بدبینیهای خود فرو روفت.این مرد ۴۰ساله که مدرک دکترا دارد در مراسم ختم پدربزرگش با دختری آشنا شد و به خواستگاری وی رفت.
به گزارش شهروند، اوایل هفته گذشته، زن جوانی به دادگاه خانواده ونک رفت و خواستار طلاق از شوهرش شد.
همزمان با این تقاضا، مرد شیکپوشی که چهرهای آرام داشت اصرار کرد با همسر جوانش زندگی را ادامه دهد و گفت که به هیچ عنوان حاضر به جدایی نیست.
اما زن که ۲۴ساله است به قاضی دادگاه گفت: مادرم دخترعمه پدر شوهرم است و ۴ سال پیش وقتی شنیدم بزرگ خاندان فامیل درگذشته است به خواسته مادرم تصمیم گرفتم من نیز در مراسم عزاداری شرکت کنم.
وی افزود: در همین مراسم بود که دکتر را دیدم که مردی شیکپوش و باکلاس بود،. وقتی شنیدم که شوهرم با وجود ۴۰سالگی هنوز ازدواج نکرده است و در یک شرکت اروپایی مستقر در ایران کار میکند تعجب کردم و نمیدانم چرا وقتی خواهر دکتر خواست برای دقایقی سر میز آنها بنشینم، پذیرفتم.
شوهرم شنید که دانشجو هستم و ادعا کرد میتواند برایم کاری دست و پا کند و همین باعث شد شماره موبایلم را به وی بدهم. یک هفته بعد دکتر به من زنگ زد و خواست به شرکتش بروم. تصورم این بود برایم کاری پیدا کرده است و سریع پذیرفتم. در آنجا وعده کار را به من داد اما به سختی توانست خیلی مودبانه از من خواستگاری کند. ابتدا شوکه شدم اما بعد احساس کردم به وی علاقهمند هستم. خیلی از دخترها آرزو دارند شوهری با این خصوصیات داشته باشند.
یک هفته بعد جواب بله را دادم و با هم در کمتر از ۶ ماه ازدواج کردیم. از وقتی وارد خانه دکتر شدم به رفتارهای عجیب وی برخوردم اما زیاد حساس نشدم. حتی تمایل نداشت من به دانشگاه بروم اما بروز نمیداد. تنها گفت تا فارغالتحصیلی کامل نیازی نیست به سرکار بروم و من را با جملات رنگین و سنگین راضی کرد تا همان درسم را ادامه دهم.
احساس میکردم از سر دلسوزی است. مدتی به خوبی گذشت تا اینکه مزاحمتهای تلفنی شروع شد. راستش را بخواهید ترسیده بودم. خصوصا وقتی شوهرم در خانه بود تماسهای مرموزی با موبایل و تلفن خانهام برقرار میشد. دکتر ابتدا حساسیتی نشان نداد و عنوان کرد حتما اشتباهی میگیرند یا بالاخره خسته میشوند و از این کار دست میکشند اما بعدها مرتب من را زیر سوال برد و گفت که حتما خارج از خانه یا در دانشگاه روابطی دارم که طرفهای مقابل میخواستند زندگیمان را نابود کنند.شماره موبایلم را عوض کردم اما مزاحمتها ادامه داشت. وقتی سفر میرفتیم در خودرو نزد دکتر مرتب موبایلم زنگ میخورد. کلافه شده بودم. هر وقت هم میخواستم شکایتی کنم دکتر بهانه میآورد و من زمان را از دست میدادم. شمارههای مختلفی از موبایلهای اعتباری و غیراعتباری به من زنگ میزدند و اینکه شوهرم اجازه شکایت نمیداد برایم عجیب بود تا اینکه یک روز برای رفتن به دانشگاه عجله داشتم و چون خودرویم خراب بود خودرو دکتر را برداشتم و رفتم. آن روز هیچ مزاحمتی نبود. فقط شوهرم به من زنگ زد و دلخور بود که چرا خودرویش را بدون اجازه برداشتهام و من بهانه آوردم که عجله داشتم، دکتر هم خواست که سریع برگردم.
زن نگاهی به شوهرش انداخت و ادامه داد: بهصورت اتفاقی خواستم کیفم را در صندوق عقب گذاشته و برای دقایقی داخل یک آرایشگاه شوم. وقتی صندوق عقب را باز کردم نزدیک به ۶ موبایل و سیمکارتهای زیادی را دیدم که آنجا بودند و فهمیدم همه مزاحمتها زیر سر شوهرم بود. به خانه برگشتم و انگار شوهرم منتظر بود و با صدای آرامی گفت که همیشه نگرانم بود که بهخاطر تفاوت سنیمان خیانتی بکنم. انگار دنیا روی سرم خراب شده بود و از همان لحظه خانه دکتر را ترک کردم و حالا طلاق میخواهم.
شوهرم که صدایش میلرزید، گفت: اشتباه کردم، میپذیرم. خیلی از دوستان و بستگان میگفتند با دختری که ۲۰ سال از تو کوچکتر است ازدواج نکن و من تحت تاثیر همین حرفها بودم که بدبین شدم. مزاحمتهایم برای این بود که بهانهای پیدا کنم و اجازه ندهم همسرم به دانشگاه برود و الان پشیمانم و حاضر هستم جبران کنم.
بنا بر این گزارش، قاضی پرونده به این زوج مهلت داد تا با هم به توافق برسند و از زندگی شیرین لذت ببرند و اگر به تفاهم نرسیدند به دادگاه مراجعه کنند.
کد خبر: ۳۳۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۲/۲۰
اوای دنا-افتاب:هیچ کس دوست ندارد ازدواج کند و بعد از مدت کوتاهی طلاق بگیرد اما واقعیت این است که برخی از ازدواج ها از همان ابتدای کار شکست خورده هستند یا در بهترین حالت شانس کمی برای موفقیت دارند. این نوع ازدواج ها مشخصه هایی دارند که به عنوان زنگ خطر باید به آنها توجه کنید.5 ازدواجی که بدبختتان میکند!1 – ازدواج کاملا احساسیازدواج های احساسی و آنهایی که عشق با یک نگاه پایه و اساسشان است، شما را مستقیم به دادگاه خانواده می برند، مگر آنکه بعد از عاشقی، چشمانتان را خوب باز کنید و هر جا که لازم بود، نه طلایی زندگی تان را بگویید.2 – جرو بحث هر روزهاگر از همین دوران آشنایی و نامزدی، مرتب با هم جر و بحث دارید نگذارید کار از این بالاتر بگیرد. این زنگ خطری است که از اختلافات عمقی شما خبر می دهد. موضوع را با خانواده تان در میان بگذارید و از آنها بخواهید کمک تان کنند تا از یک ازدواج اشتباه رها شوید.البته ممکن است همیشه دعوا و درگیری نباشد و شما احساس کنید همه حرف هایتان را به میل طرف مقابل می خورید و دارید کم کم مطابق میل او تغییر می کنید و بی هویت می شوید.اگر برای این ازدواج می کنید که چشم فامیل را در بیاورید، یا از دختر و پسرهای فامیل عقب نمانید، اگر از انتخاب همسرتان هیچ انگیزه ای جز رو کم کنی از خواستگار قبلی ندارید یا می خواهید با دختر مورد علاقه تان نشان دهید اگر جواب رد داده، شما سراغ بهتر از او رفته اید، مطمئن باشید قدم در راه بدبختی تان برداشته اید!3 – معیارهایی غیر منطقیمثل چی؟ مثل رنگ چشم، قد و قواره خاص، پایگاه سیاسی یا رشته تحصیلی خاص (ولا غیر!)، اقامت خارج از کشور و مسائلی از این دست که بیشتر از توجه به باطن و شخصیت فرد به ظواهر او توجه دارد.4 – چشم و هم چشمیاگر برای این ازدواج می کنید که چشم فامیل را در بیاورید، یا از دختر و پسرهای فامیل عقب نمانید، اگر از انتخاب همسرتان هیچ انگیزه ای جز رو کم کنی از خواستگار قبلی ندارید یا می خواهید با دختر مورد علاقه تان نشان دهید اگر جواب رد داده، شما سراغ بهتر از او رفته اید، مطمئن باشید قدم در راه بدبختی تان برداشته اید!5 – یک شروع دروغیناگر از همین ابتدا بنای دروغگویی را گذاشته اید، درباره شغلتان، وضعیت خانوادگی تان، سلامتی جسمی و روحی خود و یا دارایی ها و تحصیلاتتان دروغ گفته اید بدانید بد راهی را شروع کرده اید. این راه مستقیم شما را به جمع مطلقه ها می برد. دروغ گفتن درباره معیارهای اصلی زندگی هم همین طور. مثلا این که برایتان مهم است همسرتان پوشش خاصی داشته باشد اما به او نمی گویید تا بعدا او را عوض کنید! یا می خواهید در شهر خاصی زندگی کنید و این را از ابتدا با همسرتان در میان نمی گذارید.
کد خبر: ۴۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۱/۱۹